امام حسین(ع) در اوایل شب یاران خود را جمع کرد و پس از حمد و ثنای خداوند خطاب به آنان گفت:
« فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی وَ لَا أَهْلَ بَیْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَجَزَاکُمُ الله عَنِّی خَیْرا»
«همانا من یارانی باوفاتر و بهتر از یاران خود، و خاندان و اهلبیتی را نیکوکارتر و باپیوندتر از اهلبیت خود سراغ ندارم؛ خدایتان از جانب من پاداش نیکو دهد.»
سپس چنین ادامه داد:
به گمانم این، آخرین روزی است که از سوی این قوم مهلت داریم. آگاه باشید که من به شما اجازه (رفتن) دادم. پس همه با خیالی آسوده بروید که بیعتی از من بر گردن شما نیست. اینک که سیاهی شب شما را پوشانده، آن را مَرکبی برگیرید و بروید.
در این هنگام ابتدا اهل بیت امام وبراساس نقل هایی نخستین نفر حضرت عباس(ع) سکوت را شکست و سپس یاران امام هر یک در سخنانی حماسی، اعلام وفاداری کردند و بر فدا کردن جان خویش در دفاع از امام تاکید کردند.
این سبک و شعر قدیمی که یادآور آن شب تاریخ بشر است و افتخاری برای انسانیت را با هم بشوید و حس و حالتان را با ما به اشتراک بگذارید…
البته این شعر جانسوز که دهان به دهان در چند دهه به گوش ما میرسد یادگاری استاد چایچیان است…