“روز سوم سفرم پیش از رفتن به بغداد، تلاش کردم تا با آقای سیستانی ملاقات کنم. با سیدمحمدرضا، یکی از فرزندان ایشان آشنا شدم. از سوالهایی که میکردند دانستم که مشغول جستجوی نام من در گوگل هستند و میخواهند بدانند که چنین فردی در این ایام، در عراق به دنبال چیست؟ جواب دادم که برای زیارت حرم امام آمدهام. اگر خودم را روزنامهنگار معرفی میکردم، به من اجازه ورود نمیدادند، اما این را فهمیدم که افراد تیم بازرسی آنقدر از اخلاق برخوردار هستند که مانع ورود مؤمنی نشوند که مسافت درازی را تا اینجا پیموده است یک ساعت بعد از ملاقاتم، در وضعیت دشواری به سر میبردم؛ از یک طرف اگر آنچه را شنیده بودم بر زبان می آوردم، اعتمادی را که به من کردهاند، خدشهدار میکردهام و از سوی دیگر این احساس در من جاری است که وظیفه دارم دربارۀ مردی که برجستهترین شخصیت دینی جهان تشیع و شاید دارای بیشترین نقشآفرینی در عراق است، شهادت بدهم دوست دارم برداشتهای کلی خود را این دیدار اینگونه بنویسم. به نظر میرسد که آقای سیستانی، به رغم سن بالا، در سلامت کامل به سر میبرد و بر همه کارهای خود مسلط است و خوب میداند که چه میکند. نگاههایش جدی و نافذ است اما هیچ دشمنی و عداوتی در آن دیده نمیشود، بلکه از توجه بالای وی حکایت دارد. شمرده، آرام و شفاف سخن میگوید و در حرفش هیچ پیرایهای نیست، خیلی ساده به نظر میرسد و مسئولیت خود را که وقت چندانی برای ایفای آن ندارد، خوب میشناسد. درباره ایران نه رؤیایی سخن میگوید و نه واقعیت را در زیر چهره زیبا میپوشاند. از من در این باره میپرسد که آلمان چگونه توانست از گذشته خود عبور کند، و از مناسبات شایسته میان دین و دولت در آن کشور جویا میشود. او حتی میداند که در دانشگاههای آلمان کرسیهای اسلامشناسی برپا شده است. به پیرمرد روحانی کنارش توضیح میدهد که آلمانها این کار را کردهاند تا جوانان مسلمان گرفتار تندروی نشوند، سیاست هوشمندانهای است! وقتی در برابر آگاهیهای گسترده وی از اوضاع آلمان اظهار شگفتی میکنم، آهسته به من میگوید که اگر فکر میکنی که چون در خانهام و از بیرون چیزی نمیدانم، اشتباه کردهای. سید محمدرضا که با او هم گفتوگویی طولانی داشتم، صراحت بیان بیشتری دارد. همه کسانی که در این خانه هستند، اندیشههای روشنی در باره وضعیت بحرانزده جهان اسلام دارند. سید محمدرضا از مصاحبههای قبلیام جویا شد و به او یادآور شدم که همه کوشیدهاند تا بار گناه بدبختیهای خود را بر دوش دیگران و بهویژه غرب بیندازند. در پاسخ گفت که این بهانهای بیش نیست. دلیل واقعی را باید در حساسیت نداشتن به مصالح عمومی و فساد و هرج و مرج و عدم آزادی و اصرار بر خودکامگیای جستوجو کرد که بر اغلب کشورهای اسلامی حاکم است. در پاسخِ من که چرا خانم جوانی مثل مریم میرزاخانی ریاضیدان که جایزه فیلدز را برده است، نتواند استعداد خود را در خدمت جامعه ایران قرار دهد، سیدمحمدرضاجواب داد: زیرساختهای جامعه ما واقعاً از هم پاشیده است. او اتحادیه اروپا را که ملتهای دشمن را به دوست تبدیل کرده است، میستاید و میافزاید: اما در جهان اسلام، کشورهای کوچک خلیج فارس که زبان و فرهنگ و دین واحدی دارند، حتی از برپایی یک بازار مشترک هم ناتوانند؛ گویا این جداییها کافی نیست، و تلاش میشود تا کشورهای موجود هم بر اساس اقلیت قومی و مذهبی چندپاره شوند. از آیتالله درباره کوچ دادن مسیحیان عراق پرسیدم. ایشان جواب داد که این حادثه ابعاد تاریخی وسیعی دارد و اضافه کرد که از نظر دینی، شیعه با مسیحیت نزدیک است. گویا اشاره ایشان به چهرهپردازیها و نوحهخوانیها و عبادت مریم و نماز شفاعت و آیین قربانی در کلیسای کاتولیک بود که اسلام شیعی هم با آنها آشنا است. به ایشان گفتم: مسیحیها احساس میکنند که مسلمانان هم این وضعیت را قبول دارند و حتی فراتر از آن، از مهاجرت مسیحیان خرسند هستند. پاسخ دادند: مرجعیت و من، پیوسته با نمایندگان کلیساهای مختلف در تماس هستیم. آنها غالباً به دیدار ما میآیند. کلیسا بهخوبی میداند که مرجعیت در عراق کنار آنها ایستاده است. گفتم: البته شاید نمایندگان کلیسا این را بدانند، اما این بدان معنا نیست که کلیت غرب هم با این موضوع آشنایی دارد. پرسیدند: پیشنهاد شما چیست؟ گفتم: چرا پیامی خطاب به مسیحیان جهان نمیدهید؟ ایشان چشمهایش را به یک جا دوخت و گفتند: به اظهارنظرهای کلی اعتقادی ندارم. هر روز یک نفر حرفی میزند؛ سازمان ملل، پاپ یا سازمان کنفرانس اسلامی؛ اما اینها فقط در حد حرف است. من کاملاً باور دارم که تنها رفتار ما ثمربخش خواهد بود. اگر کار درست باشد و مردم هم یاری کنند، این پیام گسترش خواهد یافت. امیدوارم که من در انعکاس پیام آیتالله العظمی سیستانی درست عمل کرده باشم” “نوید کرمانی” پس از سفر به عراق مشاهدات خود را در مجلۀ “دیر اشپیگل” آلمان منتشر کرد و پس از آن ترجمه فرانسویاش در نشریه “کوریه_انترناسیونال” انتشار یافت. روزنامه لبنانی “النهار” نیز متن گزارش وی را با ترجمه ناسرین ناضر به چاپ رسانده است